تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان


۱۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

That alone was never the one to be true, wipe your tears away ...
I have no destination lonely road ...
That alone seeing good days ...
Alone means no stone patient ...
That alone birthday with sleeping pills ...
Easter table alone means alone ...


The day of Eid alone without greeting ...
That alone without a guest house ...
This means that a single party alone ...
Double alone the long walk ...
The lonely howl of pain when ...
Alone, the tears silently ...
That alone is exhausted, but no anchor ...
 

مهدیار ... ۹۸-۳-۲۰ ۰ ۱ ۲۹۷

مهدیار ... ۹۸-۳-۲۰ ۰ ۱ ۲۹۷




غصم؛
میانِ شادیِ یک عشقِ دوردست
ترسم؛
شبیه خنده راننده‌هایِ مست
باید به یک تصادف خونین امید بست...



مهدیار ... ۹۸-۳-۱۳ ۰ ۱ ۲۶۶

مهدیار ... ۹۸-۳-۱۳ ۰ ۱ ۲۶۶



Related image

ماعاشق پرنده های زخمی شدیم

باعشقمون خوب شدن

وقتی خوب شدن پرواز کردن

ورفتن...


مهدیار ... ۹۸-۳-۱۳ ۰ ۱ ۲۴۳

مهدیار ... ۹۸-۳-۱۳ ۰ ۱ ۲۴۳



آدم های ساده را دوست دارم
همان ها که بدی هیچکس را باور ندارند
همان ها که برای همه لبخند دارند
همان ها که همیشه هستند ، برای همه هستند
آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد
عمرشان کوتاه است بس که هر کسی از راه می رسد یا ازشان سو استفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد
آدم های ساده را دوست دارم چون بوی ناب “آدم” میدهند !


مهدیار ... ۹۸-۳-۱۲ ۰ ۱ ۲۶۷

مهدیار ... ۹۸-۳-۱۲ ۰ ۱ ۲۶۷


راست گفتی سهراب...

من هم در تردیدم

من در این عرصه اغشته به بغض

لب خندان دیدم

چشم گریان دیدم...

گریه کردم اما.....

بارها خندیدم!

رمز بیداری را

پشت بی خوابی این ثانیه ها فهمیدم!

تو به امار زمین مشکوکی

من به دل های زمین مشکوکم...


مهدیار ... ۹۸-۳-۱۲ ۰ ۱ ۲۴۳

مهدیار ... ۹۸-۳-۱۲ ۰ ۱ ۲۴۳


کنــارت هستند ؛ تا کی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند . . .
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد . . .
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند . . .
میگویــند : عاشــقت هسـتند برای همیشه نه . . .
فقط تا وقتی که نوبت بازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن . . .


مهدیار ... ۹۸-۳-۱۱ ۱ ۲ ۲۶۰

مهدیار ... ۹۸-۳-۱۱ ۱ ۲ ۲۶۰


ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ

ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ

ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ؟

ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﺷﺐ ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ

ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﯼ

ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﺎﻩ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ

ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺭﻫﮕﺬﺭﺍﻥ، ﺧﺒﺮ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺟﻮﯾﯽ

ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﺕ ﮐﯿﺴﺖ؟ 

ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟

ﺻﺪﻓﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺳﺖ ؟

ﻧﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﺳﺖ

ﯾﺎ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ ﻧﺎﭘﯿﺪﺍﺳﺖ...


مهدیار ... ۹۸-۳-۰۸ ۰ ۱ ۲۸۴

مهدیار ... ۹۸-۳-۰۸ ۰ ۱ ۲۸۴




یکى کودکِ تازه متولد شده اش را رها میکند کنار خیابان
دیگرى شریکِ زندگى اش را میسپرد به فراموشی
آن یکى پدر و مادرش را به خانه سالمندان!
و ما از کودکى با ترس بزرگ میشویم...
ترس از تنها شدن
ترس از رها شدن
یک نفر بیاید و شجاعت را یادمان دهد!


مهدیار ... ۹۸-۳-۰۸ ۱ ۱ ۲۸۶

مهدیار ... ۹۸-۳-۰۸ ۱ ۱ ۲۸۶



یک نخ آرامش دود می کنم به یاد نا آرامی هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند !
یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولیهایم !
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام !
یک نخ بغض به یاد تمام اشکهای نریخته !
یاد آن روزها بخیر که هیچ سیگاری تا دلت رضایت نمیداد نمیسوخت ولی از وقتی رفته ای با اولین کام قلبم هم میسوزد...


مهدیار ... ۹۸-۳-۰۷ ۰ ۱ ۲۰۵

مهدیار ... ۹۸-۳-۰۷ ۰ ۱ ۲۰۵



 

یک پیاده رو تقریبا خلوت:

یک مرد، یک زن، یک زوج؛ خوشبختیشان پای خودشان!

یک مرد، یک مرد، یک شراکت؛ سود و ضرررش پای خودشان!

یک زن، یک زن، یک رفاقت؛ معرفت و اعتمادشان پای خودشان!

و انتهای پیاده رو …

یک من، یک تنهایی، یک رنج؛ آخر و عاقبتش پای تو!

 




مهدیار ... ۹۸-۳-۰۷ ۰ ۱ ۱۵۲

مهدیار ... ۹۸-۳-۰۷ ۰ ۱ ۱۵۲


۱ ۲